سلام دیشب خیلی دلم گرفته بود، رفتم کوه نزدیک خونمون به اسم کلاغ چین بلای
کوه فراز سعادت آباد که با خدا درد و دل کنم، آتقدر رفتم بالا که ترسیدم
برگردم، موبایللم آنتن نمیداد اصلا یه وضعی،، موقع رفتن فقط دلم گرفته بود
ولی اون بالا استرس و وحشت و گرسنگی و تنهایی و پشیمونی و همه چی اومد
سراغم، بنزیمم رو به پایان بود، یادم افتاد اومدم با خدا حرف یزنم اما تنها
حرفم با خدا این بود: خدایا میخوام برم خونمون. (نتیجه اخلاقی: تو رو خدا
دلتون گرفت جای مناسب تری رو برای گفت و گو با خدا انتخاب کنید)
ادامه مطلب ...